تلفن سفارشات و پیگیری : 02166456295

 

تلفن همراه : 09129452845

 

شما کاربران عزیز میتوانید کتابهای مورد نظر خود را به صورت آنلاین

 

یا تلفنی یا از طریق واتساپ سفارش دهید

0
مجموع : 0 ریال
سبد خرید خالی است!
بروزرسانی

خانوم

3200000 ریال
موجود
نویسنده: مسعود بهنود
ناشر : علم
موضوع: رمان تاریخی
قطع: رقعی
نوع جلد: گالینگور
سال چاپ: 1381
نوبت چاپ: 3
تعداد صفحات: 639
اشتراک

این کتاب داستانی است درباره ی زندگی "خانوم" زنی از خاندان قاجار ، نوه مظفرالدین شاه و خواهر زاده ی محمد علی شاه. "خانوم" زنی که در کودکی توسط خاله اش با دنیایی خارج از دنیای خاله زنکی زنان آن دوره اشنا میشود .کتاب میخواند . زبان می اموزد . و هنرمند میشود سپس خاله اش را از دست میدهد و برای فرار از دست اولین دیو زندگیش یعنی پدرش همراه با کاروان محمد علی شاه به شوروی میگریزد . آواره می شود ، انقلاب مشروطه ی ایران، انقلاب بلشویکی 1917 ، فرار شاهان و خانواده شاهنشاهی ایران ، روسیه و مصر ، حرکت آتاتورک و به ریاست جمهوری رسیدن آن ، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، ملی شدن صنعت نفت کشورمان به دست دکتر مصدق را به چشم می بیند . خانوم نوه دختری مظفرالدین شاه است و تنها فرزند پدر و مادرش . دوران کودکی او مصادف است با حوادث اواخر دوران قاجار و خلع محمد علی شاه و احمد شاه از سلطنت ایران . پدر وی یکی از خان های مستبد و عیاش است که خانوم هیچ خاطره خوشی از وی ندارد و مادرش زنی سر به راه و آرام که گر چه از شوهر و ظلم او به ستوه آمده ، زندگی را با آرامش و گذشت ادامه می دهد .خانوم در ایام کودکی تحت تأثیر خاله کوچک خود نزهت که دختری باسواد و روشنفکر است، از مسائل مملکت و محدودیتهای زنان آگاهی یافته ، نزهت را راهنمای خود قرار داده است که نامزد احمد میرزا ولیعهد هم است ، اوضاع مملکت به هم ریخته محمد علیشاه از سلطنت خلع شده و قصد فرار دارد در قسمت هایی از داستان فرار خانواده سلطنتی را داریم که به ادسا می روند خانوم که تاریخ کشور فرانسه را با راهنمایی خاله اش خوانده مرتب به یاد فرار نافرجام خانواده سلطنتی لوئی شانزدهم می افتد و این اردو را با آن مقایسه می کند . ترس او بی مورد هم نیست زیرا این اردوی منفور هیچ بعید هم نبود که در جایی متوقف و کشته شوند . در این رمان چند حادثه تاریخی مرور می شود . خلع محمد علیشاه و سپس احمد شاه از سلطنت، فروپاشی امپراتوری روسیه، انتقال حکومت به پهلوی ها ، اشغال فرانسه توسط نازی ها و انقلاب اسلامی ایران .همه این حوادث به نوعی زندگی خانوم را تحت تأثیر قرار می دهد . زندگی، من چنین فهمیدم که مثل رودخانه ای است. نمی توان گفت آن آبی که از کوه فرود می آید رودخانه را می سازد، یا آن کوه که باران را مجال جاری شدن می دهد، آن سنگ ها که در راهند و مسیر رودخانه را می سازند، گاه راهش را کج می کنند و گاه از اثر آب به حرکت می افتند و آب راهشان می برد. نمی توان گفت کدام یک از این ها رودخانه را می سازد. شاید در نهایت باغبانی که راه باریکی می کشد و رگی از رودخانه به باغی می گشاید و درختی را رشد می دهد، حتی آن گیاهان خودرو که از آب رودخانه می نوشند و بر آن سایه می اندازند. اما همه ی این ها در ساختن رود نقش دارند، گیرم در لحظاتی نقش یکی از آن ها بیشتر می شود و رود وقتی به انتها می رسد و سر در خاکی نرم فرو می برد خود خوب می داند که چه راه درازی آمده و از میان ابر، کوه، سنگ، درخت و باغبان کدام یک در حیات او بیشتر سهم داشته اند. انسان نیز وقتی به پایان می رسد و نقشی از همه ی زندگی در سرش می آید، می تواند دریابد که در کدام روزهای زندگی، کدام ماجرا او را بیشتر ساخته و در ساختن او سهم بیشتر داشته است...! ... تصویر زنی پیر ظاهر شد که روی تشکچه ای نشسته بود، تکیه داده برمتکایی و رو به دوربین می گفت: به قول "آندره مالرو" زندگی چیز بی ارزشی است و هیچ یز از آن ارزشمند تر نیست. سال ها پیش، وقتی در عین نیرومندی بودم یکی به من گفت این زمین با یاس و امیدواری، با عشق و نفرت ساخته شده و هر ذره اش از این هاست. فقط مرغ های دریائی هستند که از توفان نمی هراسند حتی وقتی در میان دریا ها جهت خود را گم کنند و جائی را برای نشستن نیابند، آنقدر بال می زنند که یا توفان فرونشیند و زمینی پیدا کنند برای فرود آمدن یا در همان اوج آسمان ها می میرند. آن که به میان موج ها می افتد مرغ دریائی نیست. مرغ دریائی در اوج می میرد، آخرین توان خود را صرف اوج گرفتن می کند تا سقوط را نبیند. خیلی کوچک بودم که نفرت را شناختم و سال ها را با او گذراندم. اما وقتی زمان کوتاهی عشق به سراغم آمد دانستم که با او می توانم هر روز را سالی کنم. وقتی فهمیدم که قوی ترین دیوها در مقابل فرشته ظریفی که آدمیزاده باشد چقدر حقیرند دانستم که زمان را انسان می سازد. من خودم آن را شناختم. خانم که صورتش تمام پرده بزرگ را پرکرده بود، این جملات را در چشم کسانی می گفت که حالا چشم در چشم او دوخته بودند و خود را قدرتمند ترین قدرت ها می دانستند ...!

 

 

 

 تمامی کالاها و خدمات فروشگاه حسب مورد دارای مجوزهای مربوطه بوده و همه فعالیتهای این

 

سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران می باشد .

 

 

 

ایمیل : info@ketabeshargh.com

 

 

 

کاربران عزیز سایت www.ketabeshargh.ir  نیز متعلق به این مجموعه بوده

و میتوانید کتابهای مورد نیاز خود را تهیه فرمایید

 

 

 آدرس : تهران میدان انقلاب خیابان اردیبهشت پایین تر از خیابان جمهوری اسلامی پلاک 39 زنگ زیر همکف

 

 از تحویل حضوری کتاب معذوریم

 

بالا